انواع تفکر در دیدگاه استاد مطهری
نوع حس
مطهری قائل به این است که ذهن انسان در آغاز،خالى از هر تصوّر و ادراک¬است همه این تصوّرات تدریجا براى او پیدا مىشودو آنچه در عالم خارج از ذهن وجود دارد در ذهن وجود پیدا مىکند، انسان نادان به دنیا می¬آید ولی قدرت واستعداد تفکر به صورت بالقوه در وی وجود داردو عمل تفکر به صورت پله پله و مرحله به مرحله در انسان انجام می¬گیردو از حس آغاز می¬گردد"براى شناسایى،ابزار حس شرط لازم است ولى شرط کافى نیست،"(همان،ج13،ص360)، دراین مرحله حس است که داده-هایی برای فکر کردن وارد ذهن می¬کند،در این مرحله ادراک و تفکر حسی که مطهری آن را عینا تکرار می¬کند و عنوان می¬دارد و معتقداست که این نوع تفکر دردوره کودکی است "انسان حقایق را به صورت عام و کلّى و قاعده و قانون مىشناسد،براى کودک که هنوز در مرحله احساس است هیچ چیز به صورت قانون کلّى و عام وجود ندارد.انسان یک رابطه ابتدائى و مستقیم با عالم عین دارد که همان رابطه احساسى است(همان،ج13،ص400)،پس مطهری مرحله تفکر حسی را نخستین مرحله تفکر می¬داند که در آدمی صورت می¬گیرد و ویژگیهایی برای تفکر حسی قائل است و مدعی¬است که در مرحله حسى،انسان و حیوان مشترک هستند و شناخت¬ جزئى است که به فرد تعلّق مىگیرد.و ویژگی¬های این مرحله را عنوان می¬کند:
1.شناخت حسى این است که شناختی ظاهرى است، عمقى نیست، ظواهر را مىبیند.
2. شناخت حسى نمىتواند به رابطه علّیّت و معلولیّت و ضرورت حاکم میان علت و معلول که وقتى علت هست به حکم ضرورت معلول باید وجود داشته باشد پى ببرد.
3.ویژگی دیگر شناخت حسى این است که شناخت حسّى، حالى است، یعنى به زمان حال تعلّق دارد، نه به گذشته و نه به آینده، چون انسان با حواس خودش فقط اشیاء زمان حاضر رااحساس مىکند، شناخت¬حسى، حالى است، پس به گذشته و آینده تعلق نمىگیرد.
4.خصوصیت دیگر شناخت حسى این است که این نوع شناخت، منطقهاى¬است،یعنى محدود به منطقه خاصى است. (همان،ج13،ص399). با توجه به این مطالب تفکر حسی مربوط به دوران کودکی و سنین پایین است و پایین ترین مرحله تفکر است و ازسویی به لحظه حال تعلق داشته و قابلیت استدلال ندارد و سطحی است.و انسان نمی¬تواند به چیستی موجودات پى ببرد و نمی-تواند امور درونى اشیاء را بفهمد. یعنى در شناخت حسى،انسان ظواهر را مىشناسد بدون اینکه بتواند با حواس خود به عمق پدیدهها و ودرون آنها پى ببرد.
مرحله ¬خیال
در این مرحله انسان احساس¬هایی را که وارد ذهن شده را دسته-بندی کرده و درآنها دخل و تصرف می¬کند و به دلخواه آنها را تغییر می¬دهد این مرحله،مرحله خیال است وانسان با خیال خود قادر به انجام هر کاری است و مقدمه¬ای برای تفکر عقلانی¬است.
مطهری بیان می¬کند"مرحله دوم مرحله تخیّل یا تفکر خیالى است، که عبارت است از آن صورت ذهنى خاصّى که از آن احساس مخصوص که در حافظه باقى مىماند و در شرایط معیّنى انسان آن را به یاد مىآورد یا حال اگر ارتباط و مواجهه مستقیم آن شىء محسوس با حواسّ ما قطع شود به کمک همان صورت محسوسهاى که در ذهن ما دارد خاطرهاش در ذهن باقى مىماند و در خیال یا حافظه نگهدارى مىشود و آن را در این مرتبه صورت خیالى است و ادراک آن را ادراک خیالى مىنامند"(همان،ج5،ص269)"دو امر در مرحله تفکر خیالی تاثیر¬گذار است قوه حافظه و ذاکره که دو توانایی ذهن است قوه حافظه برای نگه¬داری وقوه ذاکره برای یادآوری مسائل و خود خیال که قدرت تغییر و دخل وتصرف در آن مسائل را دارد دراین مرحلهذهن فعال است و حالت انفعالی ندارد.
نوع تجربی
هنگامی که حس با عقل همرا شود مرحله دیگری از تفکر آغازمی-شود که تفکر تجربی است در این مرحله که مطهری بیشتر آن را عمل می¬نامداگر حس با عقل همراه شود تجربه صورت می¬گیردو چنین بیان می¬کند"وقتى که ما سروکارمان فقط با حس است وپاى عمل نیز در میان بیاید که پاى عقل هم بیشتر در کار مىآید اسمش "آزمون" یا "تجربه" و یا "آزمایش" است و تجربه اعتبار یقینى و برهانى دارد پس عمل را باید جدا از حواس بگیریم، چون فرق است میان احساس ساده با احساسى که توأم با یک نوع عمل باشد که تجربه است و آن عمل ما چیزى نظیر عمل عقلى است (همان،ج13،ص365)، تجربه¬از دید مطهری یک عملی است همراه عقل که این عمل را عقل هدایت می¬کند و این عقل است که باعث می-شود در تجربه ترکیب کنیم،البته پایه تفکر تجربی احساسى است که توأم با یک نوع عمل است و عقل نیز این عمل را یاری می-دهد.
نوع عقلی
مرحله سوم،مرحله¬ای که تمام یافته¬های مراحل قبلی را به کارمی¬برد تا به به یک نتیجه¬گیری برسد و باحقایق روبرو شودو در این مرحله است "که انسان دیگر عقلانی فکر می¬کند مرحله تعقّل یا ادراک عقلى است که عبارت است از آن مفهوم کلّى ازموضوع(مفهوم) که نظر به احساس خاص و معیّنى نداردو اکنون اگر چندین صورت خیالى از چندین شئ محسوس که در جهاتى با یکدیگر اشتراک دارند در نظر بگیریم ذهن ما قادر است که وجه اشتراک همه این امور را گرفته و یک مفهوم کلّى بسازد که همه آن افراد را شامل گردد. این مفهوم کلّى را که بر افراد بسیار و حتى غیرمتناهى صدق مىکند معقول نامیده می-شود"(همان،ج5،ص270)، و این مرحله¬بالاترین مرحله تفکر از منظر مطهری(درعلم حصولی) است و با اسنتاد به آیه¬های شریف قران آنها را بازگو می¬¬نماید"آیا قرآن فقط به حواس قناعت کرد؟ نه، پشت سرش آن چیزى را ذکر مىکند که در اصطلاح قرآن به آن "لبّ" و یا "حجر" گفته مىشود آن چیزى که مرکز تفکر است. گاهى مىگوید افرادى دل ندارند(معلوم است که منظور این قلب طبّى و گوشتى نیست). خدا براى شما دلها قرار داد، بعد از چشم و گوش، دل ، را ذکر مىکند؛ یعنى همان قوّهاى که تجزیه و ترکیب مىکند، تعمیم مىدهد، تجرید مىکند؛ قوهاى که نقش بسیار اساسى در شناخت دارد،یک نیرو و قوه دیگرى هم هست،اسم آن قوه را هرچه مىخواهید بگذارید: قوه فکر، قوه تفکّر، قوه اندیشه، قوه عاقله، آن قوهاى که تجرید مىکند، آن قوهاى که تعمیم مىدهد، آن قوهاى که تجزیه و ترکیب مىکند،آن قوهاى که حتى کلّیّات را تجزیه و ترکیب مىکند؛ ما به آن "قوه عاقله" مىگوییم، (همان،ج13،صص،361،360)، و درجایی دیگر عمل تفکر را اینگونه بیان می¬دارد" در حوزه وجود انسان بدون شک ادراکات مختلفى صورت مىگیرد که حکما و فلاسفه آنها را به چهار درجه تقسیم کردهاند که این چهار درجه عبارتند از: ادراک حسّى، ادراک خیالى، ادراک و همى و ادراک عقلى. پس مىتوان گفت که نفس داراى قواى مختلف است: قوّه حسّى، قوّه خیالى و قوّه عقلى"(همان،ج5،ص24)،بالترین نوع تفکر عقلانی است که به کمک عقل انجام می¬شود وقبل از آن نیز تجرید صورت صورت می¬گیرد و بعد تفکر است که صورت می¬گیرد.و ادامه می-دهدکه"شناخت تعقلى انسان،از ظواهر به بواطن نفوذ مىکند و روابط نامحسوس را درک مىکند. توالى اشیاء، محسوس است علّیّت و معلولیّت محسوس نیست"(همان،ج13ص400)،و در اختلاف تفکر حسی و عقلانی می¬مدعی است،درتفکر عقلانی،انسان حقایق را به صورت عام و کلّى و قاعده و قانون مىشناسد که بعد از مرحله احساس است و درمرحله تفکر حسی قاعده کلی یافته¬نمی¬شود و مسائل جزئی به دست می¬آید،واین خود ذهن است که در درون خودش احساس را تا مرحله تعقل، و شناخت احساسى و سطحى را تا مرحله شناخت منطقى و عمقى بالا مىبرد مرحله تفکرعقلانی، مرحله شناخت منطقى،عمقى است و هم وسیع و گسترده است و این در حالى است که این گستردگى را خود ذهن انجام مىدهد ،معلول رابطه ذهن با خارج نیست؛ذهن در درون خودش یک نوع عملیاتى انجام مىدهد که شناخت سطحى تبدیل به شناخت منطقى مىشود،تفکرازدرجه پایین به درجه بالاتر مىرود در درحالى که هیچ رابطه مستقیمی بین ذهن با عین نیست وذهن انسان قادر است که از مراحل پایین تفکر خود را تفکر بالایی ببردو مربوط به رابطه ذهن با خارج از ذهننیست بلکه عملی است که ذهن آئمی انجام می¬دهد.
موانع درونی تفکر از دیدگاه مطهری
تکیه بر ظن وگمان
از جمله عواملی که مطهری به آن قائل است و از قرآن گرفته است ظن و گمان است و این که انسان گمان را به جاى یقین بگیرد،اگر بشر خود را مقید کند که در مسائل تابع یقین باشد و گمان را به عوض یقین نپذیرد، به خطا نخواهد افتاد و مطهری بیان میکند" قرآن روى این مسئله بسیار تأکید نمودهاست و حتى در یک جا تصریح دارد که بزرگترین لغزشگاه فکرى بشر همین پیروى از گمان است و یا در جاى دیگر خطاب به پیامبر مىفرماید: وَ انْ تُطِعْ اکْثَرَ مَنْ فِى الْارْضِ یُضِلّوکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ انْ یَتَّبِعونَ الَّا الظَّنَّ وَ انْ هُمْ الّا یَخْرُصونَ،اکثر مردم زمین چنیناند که از گمان پیروى مىکنند. تو هم اگر بخواهى از آنها پیروى کنى تو را نیز گمراه مىکنند چون مردم تابع گمانند نه یقین و به همین دلیل خطا مىکنند. و یا در آیه دیگرى مىفرماید: وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ،آنچه را که بدان علم ندارى پیروی نکن"(مجموعهآثار،ج26،ص67)و در جایی دیگر عنوان میکند:"مادامى که به چیزى علم و یقین حاصل نکردهاى آن را دنبال مکن"(همان،ج2،ص67)، پس یکی از موانع بسیار مهمی که از نظر مطهری در تفکر آدمی تاثیر گذاربوده و باعث گمراهی انسان میشود حدس و گمان است که به جای یقین به کار گرفته میشود لذا انسان باید بدون تحقیق و پژوهش اظهار نظر نکرده و سخنی از روی ظن نگوید که باعث گمراهی فکر است.
میلها و هواهاى نفسانى
انسان اگر بخواهد درست داوری کند باید در مورد مطلبى که مىاندیشد کاملًا بىطرفى خود را حفظ کند، یعنى کوشش کند که حقیقتخواه و به دنبال حقایق برود و با دلیل و مدرک سخن بگوید مطهری بیان میکند" انسان در تفکرات خود اگر بىطرفى خود را نسبت به نفى یا اثبات مطلبى حفظ نکند و میل نفسانىاش به یک طرف باشد، خواه ناخواه و بدون آنکه خودش متوجه شود عقربه فکرش به جانب میل و خواهش نفسانىاش متمایل مىشود.این است که قرآن هواى نفس را نیز مانند تکیه بر ظنّ و گمان یکى از عوامل لغزش مىشمارد. در سوره النّجم مىفرماید: إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ، پیروى نمىکنند مگر از گمان و از آنچه نفسها خواهش مىکنند"(همان،ج2،ص68) و این مورد هواهای درونی انسان که از آن تعبیر به نفسانی شده یکی از موانع دیگر عقل و تفکر از دید مطهری است. پیروى از هوای نفسانی، چنانچه با استناد به احادیث عنوان میکند:"الْهَوى عَدُوُّ الْعَقْلِ، هوا و هوس دشمن عقل است،در هر مسئلهاى تا انسان خود را از شر اغراض بىطرف نکند نمى تواند صحیح فکر کند، یعنى عقل در محیطى مىتواند درست عمل بکند که هواى نفس در کار نباشد(همان،ج26،ص67)، عقل و تفکر آدمی چنانچه از هوای نفس پیروی کند به باطل و گمراهی خواهد رسید و کسانی که در پى هواى نفس خویش مىروند و جانب امیال خود را میگیرند و به دلخواه رفتار می کنند این افراد تفکر خود را به مسلخ می برند با توجه به احادیث و آیات قران هوای نفس یکی دیگر از مواردی است که تفکر آدمی را منکوب میکند.
نفس اماره
عاملی دیگر که عقل آدمی رابه بیراهه میبرد نفس اماره است و حدیثی از پیامبررامیآورد که میفرماید:"اعْدى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتى بَیْنَ جَنْبَیْکَ،یعنى بالاترین دشمنان تو همان نفس امّاره و احساسات سرکش توست که از همه به تو نزدیکتر است
علت اینکه این دشمن بالاترین دشمنان است واضح است، زیرا دشمن عقل است که بهترین دوست انسان است”(همان،ج23،ص717).
شتابزدگى
هر فکر و سخنی نیاز به مدارکی دارد تا سند و مدارک به اندازه، در مورد یک موضوع نباشد هرگونه نتیجهگیری، باعث به خطارفتن اندیشههاست و مطهری در این زمینه بیان میدارد:"قرآن کریم مکرر به اندک بودن سرمایه علمى بشر و کافى نبودنش براى برخى قضاوتهاى بزرگ اشاره مىکند و اظهار جزم را دور از احتیاط تلقى مىنماید. مثلًا مىفرماید: وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا. آن مقدار علم و اطلاعى که به شما رسیده اندک است و براى قضاوت کافى نیست. امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند در قرآن بندگان خویش را با دو آیه اختصاص داد و تأدیب فرمود: یکى اینکه تا به چیزى علم پیدا نکردهاند تصدیق نکنند (شتابزدگى در تصدیق) و دیگر اینکه تا به چیزى علم پیدا نکردهاند، تا به مرحله علم و یقین نرسیدهاند، رد و نفى نکنند (شتابزدگى در انکار). خداوند در یک آیه فرمود:أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ ، آیا از آنها در کتاب (کتاب فطرت یا کتابهاى آسمانى) پیمان گرفته نشده که جز آنچه حق است (حق بودنش محرز است) به خداوند نسبت ندهند؟در آیه دیگر فرمود: بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ " انکار کردند و تکذیب کردند چیزى را که به علم آن احاطه نداشتند" دکارت، هزار سال پس از قرآن اولین اصل منطقى خویش را این قرار داد و گفت: هیچ چیز را حقیقت ندانم مگر اینکه بر من بدیهى باشد و در تصدیقات خود از شتابزدگى و سبق ذهن و تمایل بپرهیزم، و نپذیرم مگر آن را که چنان روشن و متمایز باشد که هیچگونه شک و شبهه در آن نماند" (همان،ج2،ص69)، شتابزدگی عاملی دیگری است که در عقل انسان تاثیر منفی خواهد گذاشت،انسان براى اینکه از چنگال تسلط شهوات تباه کننده جسم و جان و عقل و ایمان رهایی یابد، راهى جز تقویت جانب نیروى عقل ندارد. یکى از راههاى تقویت این نیرو این است که کارى کند که تعقل و تفکر در کارها برایش به صورت یک عادت درآید، از عجله در تصمیم بپرهیزد که مانعی دیگر در تفکر آدمی است که مطهری آن را عنوان کردهاست.
تقلید:
مطهری منشأ خطا دراستدلال که بویژه در مسائل اجتماعى است مسئله تقلیدمیداند و بیان میکند"اسلام رشته تقلید را از اساس پاره کردهاست و تقلید را یکی از علل و موانع فکر میداند من یک وقت در قرآن مطالعه کردم دیدم جزء مشترکات همه پیغمبران یکى همین است که با این حس تقلید مردم مبارزه کردهاند(همان،ج4،ص304)، درتعریف تلقید عنوان میکند" محاکات همین چیزى است که ما آن را حس تقلید مىنامیم، یعنى اینکه انسان این خاصیت را دارد که وقتى در یک انسان دیگر یک حالتى را مىبیند، مىخواهد خودش را تطبیق به او بدهد"،(همان،ج15،ص836)،البته بسیارى از مردم چیزهاى که جمع میپذیرند و دیگران انجام میدهند را باور دارند و انجام میدهند یااینکه چیزی را که صرفا خانوادهها انجام دادهاند فارغ از درست و نادرست بودنشان انجام میدهند و بارها تاکید کردهاست که:" هر مسئلهاى را با معیار عقل بسنجید نه اینکه هرچه نیاکان شما انجام دادند آن را سند بدانید یا آنکه آن را بکلى طرد کنید. بسا مسائل هست که در گذشته مطرح شده و در همان موقع هم غلط بوده اما مردم آن را پذیرفتهاند و بسا مسائل درست که در زمانهاى دور عرضه شده اما مردم به دلیل نادانى از قبول آن خوددارى کردهاند. در پذیرش این مسائل باید از عقل و اندیشه مدد گرفت نه اینکه کورکورانه به تقلید پرداخت(همان،ج26،ص66).
در قرآن اغلب پیروى ازپدران و اجداد را در مقابل عقل و فکر قرار مىدهد و زمانی که از این مردم خواسته میشود از دستورات الهى پیروى کنید ادعامیکنند از راه پدرانمان دست برداریم؟ باید با سلاح عقل و اندیشه با مسائل روبرو شد نباید عقیدهاى درست را به دلیل آنکه مورد بازخواست دیگران قرارمیگیریم رها کنیم و نباید عقیدهاى را به دلیل اینکه مرد فلان شخصیت بزرگ و معروف است پذیرفت. در هر زمینهاى باید خود به تحقیق و بررسى در مورد مسائل پرداخت.
تعصب
عامل دیگری را که مطهری به عنوان مانع تفکرعنوان میکند، تعصب و دلبستگی شدید است "گاهى انسان به چیزى اعتقاد پیدا مىکند و این اعتقاد بیشتر کار دل و احساسات است نه کار عقل"(همان،ج24،ص373)، پس در اموری که در آنها عقلی و فکری نیست و تحت تاثیر احساسات است و جانبداری از مسلهای که مبنای فکری ندارد تعصب نام میگیرد،مطهری در این زمینه بیان میکند"اکثر عقایدى که مردم روى زمین پیدا مىکنند عقایدى است که دلبستگى است نه تفکر،این دلبستگیهاست که در انسان تعصب و جمود و خمود و سکون به وجود مىآورد(همان،ج24،ص373)، تعصب در تفکر تاثیر بدی دارد و مانعی برای آن است، تعصب یعنی این که ما معتقد باشیم هرچه که ما میدانیم درست است و هرچه دیگران میدانند نادرست است و بر عقید خود پافشاری کنیم پس از دیدگاه مطهری یکی ازموانع تفکرتعصب و جانبداری است و باعث رکود فکری میشود.
عادت
عادت عاملی دیگر که مطهری معتقد است فکرآدمی را دچار رکود خواهد کرد"بسیارى از عقاید بشر ناشى از یک سلسله عادتها، تقلیدها و تعصبهاست نه این که چون فکر کرده این عقیده را گرفتهاست بلکه چون عادت کرده، به این عقیدهچسبیدهاست. این عقیده نوعى انعقاد است یعنى فکر و اندیشهاش به جاى این که باز باشد بسته و منعقد شده و بر عکس، آن قوه مقدس تفکر به دلیل این انعقاد و بستگى در درونش اسیر شده"(همان،ج24،ص121)، مطهری معتقد است که عادت بر دو قسم است:عادات فعلى و عادات انفعالى.منظور مطهری از این عادات آگاهانه و غیرآگاهانه است یعنی اینکه عادتهای ناآگاهانه و انفعالی مانعی برای تفکر است و جدا از عادتهای آگاهانه است، عادت انفعالی و غیر آگاهانه مانعی برای تفکر و باعث میشود که انسان دچار جهالت گردد و عادت انفعالی را این گونه تعریف میکند"ایجاد انس در عاداتِ انفعالى است در عادات انفعالى است که ایجاد انس مىشود و انسان اسیر آن مىگردد،عادات انفعالى عاداتى است که انسان تحت تأثیر یک عامل خارجى، عملى را انجام مىدهد.عادات انفعالى معمولًا حالت انس براى انسان ایجاد مىکند و انسان را اسیر خود مىکند، و تن پرورىها به آن معنى که قبلًا ذکر شد غالباً عادات انفعالى است. مثلًا انسان عادت مىکند که روى تشک پر قو بخوابد یا مثلًا به غذاى خاصى عادت مىکند به طورى که اگر آن غذا به او نرسد هرچند غذاى دیگر مقوّى باشد، نمىتواند بخورد. اینها عادات انفعالى است که در هر موردى بد است"(همان،ج22،ص570)،عادت ازنوع انفعالی و غیرآگاهانه مانعی برای تفکر است.
خودپسندی
عاملی دیگر که مطهری به عنوان مانع تفکر عنوان میکند خودپسندی است که علاوه برممانعت از تفکرآدمی با عقل به نبرد برمیخیزد و انسان را خالی از فکر میسازد و با تمسک به یک حدیث از امامعلی(ع) عنوان میکند"عُجْبُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ احَدُ حُسّادِ عَقْلِهِ،خودپسندى انسان یکى از امورى است که با عقل وى حسادت و دشمنى مىورزد"(همان،ج23،ص716).
طمع
مانع دیگر درراه رسیدن به عقل و تفکر درست طمع است که در جا ماندن تفکر و عقل دخالت دارد و بیشتر نابهنجاریهای عقل آدمی را باعث میشود و عنوان میکند"اکْثَرُ مَصارِعِ الْعُقولِ تَحْتَ بُروقِ الْمَطامِعِ،بیشترِ زمین خوردنهاى عقل آنجاست که برق طمع جَستن مىکند"(همان،ج23،ص717).
احساسات(عواطف)
عاملی دیگر که مانع عقل میشود و در ضایع ساختن تفکر موثر است احساسات میباشد" بعضى از ملل به منطق نزدیکترند و بعضى به احساسات. انسان باید از منطق پیروى کند نه از احساسات.در کارى که از روى احساسات صورت مىگیرد نقشه و حساب و دوراندیشى در کار نیست، صرفاً روح بشر از راهى داغ شده و هیجانى پدیده آمده و انسان براى آنکه هیجان روحى خود را تسکین دهد به عملى مبادرت مىکند و به واسطه غبار و تیرگى که از تهیّج احساسات پیدا مىشود مجال دوراندیشى و توجه به عواقب و نتایج کار از انسان سلب مىشود این دستور جامع رسول اکرم مىگوید: همیشه در کارها منطق را دخالت بده و جلو طغیان و حکومت احساسات را بگیر؛ مرد منطق باش نه احساسات(همان،ج23، ص779)،با اشاره به مطالب فوق است که میتوان عنوان کرد که مانعی دیگر از دید مطهری عواطف و احساسات است که عقل آدمی را کور میسازد و مانعی برای تفکر است.
خشم
عاملی دیگر که بر تفکر آدمی تاثیرگذار است و عقل آدمی راضایع میگرداند خشم است که مطهری درضمن داستانی آن را آورده است:"مردى از اعراب به خدمت رسول اکرم آمد و از او نصیحتى خواست. رسول اکرم در جواب او یک جمله کوتاه فرمود و آن اینکه: لا تَغْضَبْ یعنى خشم نگیر، و آن مرد هم به همین مقدار قناعت کرد و به قبیله خود برگشت. تصادفاً وقتى رسید که در اثر حادثهاى بین قبیله او و یک قبیله دیگر نزاع رخ داده بود و دو طرف صف آرایى کرده و آماده حمله به یکدیگر بودند. آن مرد روى خوى و عادت قدیم و تعصب قومى تهییج شد و براى حمایت از قوم خود سلاح به تن کرد و در صف قوم خود ایستاد. در همین حال گفتار رسول اکرم به یادش آمد که نباید خشم و غضب را در خود راه بدهد. خشم خود را فرو خورد و به اندیشه فرو رفت. تکانى خورد و منطقش بیدار شد، با خود فکر کرد چرا بىجهت باید دو دسته از افراد بشر به روى یکدیگر شمشیر بکشند؟ خود را به صف دشمن نزدیک کرد و حاضر شد آنچه آنها به عنوان دیه و غرامت مىخواهند از مال خود بدهد. آنها نیز که چنین فتوّت و مردانگى از او دیدند، از دعاوى خود چشم پوشیدند. غائله ختم شد و آتشى که از غلیان احساسات افروخته شده بود(همان،ج23،ص780)پس باتوجه به این مسائل میتوان مدعی شد که خشم مانعی دیگر از دیدگاه مطهری است.
خوش باوری
تکفر مانع دیگری دارد که مطهری عنوان میکند:"حدیثى هست که ظاهراً از پیغمبر اکرم و ناظر به همین مطلب است-مىفرماید: کَفى بِالْمَرْءِ جَهْلًا انْ یُحَدِّثَ بِکُلِّ ما سَمِعَ ، براى جهالت انسان همین بس که هرچه مىشنود نقل کند ،منظور این است که خوش باور باشد"(همان،ج22،ص539)،خوشباوری عاملی که باعث میشود که انسان دست به تفکر نزند و این مانعی است برای آن و به همین علت است که انسان در چیزهایی که میشنود باید فکرکند و هرچیز را بدون تحقیق نپذیرد.
سوءتدبیر
عاملی دیگر که در تفکر اثری زیانبار دارد سوءتدبیر است واز سخنان رسول اکرم میآورد" ما اخافُ عَلى امَّتِىَ الْفَقْرَ وَ لکِنْ اخافُ عَلَیْهِمْ سوءَ التَّدْبیرِ ، یعنى نگرانى من بر امتم از ناحیه فقر نیست، فقر دردى است که علاجش دشوار نیست، نگرانى من از ناحیه سوء تدبیر و قلّت میزان منطق و استدلال است"(همان،ج23،ص780)با توجه به این مسائل مطهری به این قائل است که فقر را میتوان درمان کرد اما درمانی برای سوءتدبیرنیست و مرضی است که قابل علاج نیست.
تلیقن
یکی دیگر از عواملی است روی تفکر انسان تاثیر ناگوار داردو مانعی برای تفکر است و در جلد13عنوان میکند که به خانمی هرچه تلقین کردند پذیرفت و برای رفع مشکلات با ما قرار ملاقات گذاشت و در جلد14 بیان میکند که اروپاییان افکار خود را به کشورهای مستعمره تلقین میکنندو در جلد15 میگوید بشر تحت تأثیر تبلیغ و تلقین قرار مىگیرد و لذا از نظر مطهری تلقین میتواند فکر آدمی را منکوب کند"آزاد کردن عقل از حکومت تلقینات محیط و عرف و عادت و به اصطلاح امروز از نفوذ سنتها و عادتهاى اجتماعى و به تعبیر غربهاى امروز از ایحاات(وحیهای اجتماعی) اجتماع است"(همان،ج22،ص545)، و معتقد است که کودک تحت تأثیر تلقینات پدر و مادراست وآنچه میخواهند گرایش دارند و برای این است که هزچه پدر و مادر بگوید مىپذیرند و تلقین پذیری در کودکان را بیشتر میداند و معتقد است که انسان تا هنگامی که رشد و توسعه فکری نیافته تلقین دروی بسیار است و مانعی برای فکر است چنانچه میگوید"ذهن مادامى که قدرت استدلال منطقى پیدا نکرده روى تلقین یا تداعى معانى یا چیز دیگر احکام و تصدیقاتى مىکند"(همان،ج6،ص386)،یعنی این که تا زمانی انسان دارای تعقل نیست تحت تاثیر تلقینات است و میتوان ادعا نمود که مطهری تلقین را یکی از موانع تاثیرگذار بر تفکر میداند.
غرور
مطهری عامل دیگری را که مانع بزرگی برای تفکر است غرور و نخوت و خودپرستی میداند،غرور از نظر مطهری نوعی فکر است که به انسان اجازه تفکر معقول را نمیدهد و باعث میشود که انسان دچارنوعی خودبزرگبینی کاذب شود،چنانچه در تعریف روح علمی کسی را که دارای غرور باشد خالی از این ویژگی میداند"روح علمى یعنى روح حقیقت جویى، روح بى غرضى و طبعاً روح بىتعصبى، روح خالى از جمود و روح خالى از غرور. یک عالم نباید غرور داشته باشد و خیال کند آنچه که او دارد تمام علم همان است، بلکه باید به اصل وَ ما اوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ الّا قَلیلًا،مخصوصاً توجه داشته باشد که آنچه ما از حقیقت مىدانیم بسیار کم است"(همان،ج22،ص550)،با این توصیف غرور مانعی برای تفکراست.
ترس
مانعی دیگر در جاده تفکر آدمی ترس است که این مانع اجازه فکر به آدمی نمیدهد و باعث میشود که انسان استعدادهایش دچار رکودگرددو مطهری قائل به این موارد است تاجایی که عنوان کرده" عامل ترس عامل فرونشاندن است، عامل رشد دادن و پرورش دادن استعدادهاى عالى نیست ولى عامل جلوگیرى از رشد استعدادهاى پست و پایین و عامل جلوگیرى از طغیانها هست"(همان،ج22،ص554)،این عامل را مانع میداند و صریحا به آن اشاره کردهاست، و آن را مانعی برای استعدادای فروتر نیز عنوان کردهاست.
خطاى ذهن
مطهری عامل دیگری را که بر تفکر تاثیرگذار است خطاهای ذهن عنوان میکند ذهن آنگاه که تفکر مىکند و امورى را مقدمه براى امرى دیگر قرار مىدهد ممکن است درست عمل کند و ممکن است اشتباه کند، منشأ خطاهای فکر را عوامل زیر عنوان کرده است که ازپی میآید" آن مقدماتى که آنها را پایه قرار داده و معلوم فرض کرده خطا و اشتباه باشد، یعنى مقدماتى که مصالح استدلال ما را تشکیل مىدهد فاسد باشد. نظم و شکل و صورتى که به مقدمات داده شده غلط باشد، یعنى هر چند مصالح استدلال ما صحیح و درست است ولى شکل استدلال ما غلط است"(همان،ج5،ص47)، مانع دیگر مقدمات نادرست است مطهری در تعریف تفکر عنوان کرده که رسیدن به مجهول توسط دو مقدمه حال اگر مقدمات نادرست باشند مسلما انسان را به بیراهه میبرد و چناچه مقدمات نیز درست باشد اما سازماندهی میان آنها و در نظم دادن به آنها دچار اشتباه شویم تفکر به بیراه رفته و مارا دچار گمراهی میکند.